♪∞|°SURBHI°|∞♪

♪∞|°SURBHI°|∞♪

سلام من مدیر چنل سوربهی در تلگرام هستم خیلی خوشحال میشم توی کانال تلگرامی من جوین بدین.
♪∞|°SURBHI°|∞♪

♪∞|°SURBHI°|∞♪

سلام من مدیر چنل سوربهی در تلگرام هستم خیلی خوشحال میشم توی کانال تلگرامی من جوین بدین.

خلاصه قسمت سوم سریال تنهاییان

این قسمت شروع میشه با تانیا که به آوانتیکا میگه : آبجی جون این روزا عروسا اجازه دارن تو عروسی خودشون برقصن ازت چیزی کم نمیشه آوان گفت عروس میتونه برقصه ولی نه هزار باربعدشم منو تنها بذارین بآبا بذارین به مشکلاتم برسم.تانیا گفت جدی؟خب باشه پس منم اینجا میشینم آوانتیکا گفت باشه

شوهر قبلی آوانتیکا اومد پیش سیدرآوانتیکا که فهمید ترسید راشی گفت : وای خدا. عجب پسر خوبیه این دوست کیه یا دوست سیدهارته تانیا گفت : هوووی.بدجوری تو نخش رفتیا. نه فرهنگ هندیت که بهش مینازیدی چی شد؟..راشی گفت : ساکت شو..من فقط به پسرا نگاه میکنم

میرا دید آوانتیکا قیافه اش یه جوری شده ازش پرسید حالت خوبه؟ آوانتیکا به تانیا و راشی نگاه کرد بعد شرابو خورد. میرا گفت : حالا دیگه حتماً باید بگی جریان چیه.

رضا (شوهر قبلی آوانتیکا) حیدر و سید رو دید و باهاش احوال پرسی کرد


میرا به تانیا گفت بس کن دیگه. مگه نمیبینی اون چقدر حالش بده؟...ببین آوانتیکا اتفاقاتی که بین تو و سمیر افتاد وقتی افتاد که تو و سیدهارت از هم جدا شده بودین... تانیا گفت دقیقاً...آوانتیکا گفت : ولی اگه سید خبردار بشه چی؟..میرا جواب داد : خب خبردار بشه. که چی؟..تو زندگی هر کسی یه سری رابطه به وجود میاد دیگه بابا. خب تو زندگی تو هم پیش اومده این که اهمیتی نداره. انقدر فکرتو درگیر نکن. اصلاً چیز مهمی نیست. باور کن.


سیدهارت، آوانتیکا رو صدا زد..میرا گفت : اشکاتو پاک کن و برو.


میرا گفت : راشی ، میشه تو دهنتو وا نکنی؟

راشی گفت : یعنی آوانتیکا و سمیر؟...الانم سمیر اومده تو عروسی این؟...تانیا گفت : هوووی. خفه شو راشی..این قضاوت احمقانه ات رو واسه خودت نگه دار...راشی گفت : شماها جوری حرف می زنید انگار اصلاً موضوع بزرگی نیست..میرا گفت : تو زندگی هر موضوعی همونقدر بزرگ میشه که ما بزرگش میکنیم...راشی گفت : میرا این گناهه...میرا گفت : راشی خفه شو...برای یه نفر ، کنار یه نفر دیگه بودن ممکنه یه حس خیلی زیبا باشه..حالا اون کنار هم بودن چه واسه کل زندگی باشه چه واسه یک شب باشه ، چه واسه یه لحظه..ما حق نداریم زندگی آدما رو قضاوت کنیم..چیزی که بهش میگیم رابطه ی یک شبه و متهمش میکنیم ، شاید..شاید همون شب تو زندگی یه نفر بهترین شب زندگیش باشه..نباید قضاوت کرد راشی.. (پ ن : آخ قربون اون حرفای قشنگت برم من)آوانتیکا اومد پیش سید..سید به آوانتیکا نوشیدنی داد

میرا تنها نشسته بود و حیدر بهش زل زده بود و لبخند میزد...حیدر بهش اس ام اس داد : میدونم خیلی کلیشه است، ولی میخوام بگم گردنت خیلی بلند و زیباست..این جلوه است یا قیامته یا مصیبته یا تباهیه.میرا لبخند زد و گردن خودشو نازی کرد

رضا به آوانتیکا گفت راستش میخواستم بگم که آوانتیکا مضطرب شد و دستاش میلرزید و آب میوه رو ریخت روی کفش رضا رضا گفت وای لعنتی نه مهم نیست سید از طرف آوانتیکا معذرت خواهی کرد و گفت برو اونجا دستشویی خودتو تمیز کن سید به آوانتیکا گفت : تو حالت خوبه اون گفت خوبم

حیدر به میرا پیام داد

این همون چهره ایه که با مهتاب شب اشتباه گرفتمش این همون لباییه که با گل رز اشتباه گرفتمش..شب خیلی زیباییه میرا خندید حیدر پیام داد اگه این شب رو با من بگذرونی خیلی زیباتر هم میشه میرا که در حین خوندن پیام شراب میخورد یهو از گلوش پرید و سرفه کرد همه ی دخترا اومدن پیشش که بگن چی شده و اینا..حیدر اومد گفت چه بلایی سر دوستتون اومده یکی از دخترا جواب داد نمیدونم یهو چش شد حیدر برای حرس دادن گفت من دیدم داشت مسجاشو چک میکرد ببین نکنه یه خبر بد بهش دادن شاید واسه کسی اتفاق افتاده..تانیا گفت جدی تانیا میخواست گوشی میرا رو برداره که میرا نذاشت حیدر بهش لبخند و چشمک زدحیدر رفت میرا به تانیا گفت وای از دست تو من حالم خوبه بابا خب هر کسی ممکنه سرفه اش بگیره دیگه ای بابا میرا شرابو تا آخر سر کشید و رفت

یه مهمون داشت با حیدر حرف میزد : این حرفا رو ول کن بگو نظرت درمورد ازدواج چیه؟حیدر گفت : خب راستش اون زنه گفت آخی تو چقدر جیگری چرا لپات سرخ شد؟ آخی عزیزم که یهو میرا اومد جلو مهمون و به حیدر گفت : منظورت از اون حرف چی بود که گفتی اگه شبو با من بگذرونی خیلی زیبا تر میشه؟..اون مهمون که داشت میشنوید خیلی تو شک بود و خجالت کشید..میرا یه نگاه به پشتش کرد و خجالت کشید گفت : خب سلام شما. چقدر خوشگل شدین!اون زنه که کنه کشید الکی گفت : باشه باشه. الان میاام..میرا دستشو زد به سرش..گفت : باشه قبول..حیدر گفت چی قبول؟..میرا گفت : همونی که ازم پرسیدی..من چی پرسیده بودم؟میرا گفت : همون دیگه..همون..من و شما..حالا هر چی حیدر گفت : حالا هر چی؟..حرفی که جرأت نداری به زبون بیاری چطوری میخوای از پسش بربیایی؟..من که بعید میدونم..میرا گفت : من از پس چیزی که شما نمیتونین به زبون بیارین هم برمیام..حیدر گفت : اوه جدی؟..من که اینطور حس نمیکنم..میرا گفت : امتحانم کنین..حیدر دست میرا رو گرفت با خودش برد خونش نزدیک تخت..حیدر به میرا گفت : ما اومدیم اینجا چیکار کنیم؟..میرا گفت : همون زیباتر کردن شبمون..حیدر میرا رو انداخت رو تخت و خودش هم روی میرا دراز کشید..


رضا و آوانتیکا همو دیدن..رضا به آوانتیکا گفت : من معذرت میخوام..شاید بهتر بود نمیومدم اینجا..آوانتیکا : همون بهتر بود نمیومدی..رضا دستشو برد جلو و گفت موفق باشی..آوانتیکا بهش دست نداد..رضا خداحافظی کرد و رفت..سید اومد پیش آوانتیکا گفت : اون چش بود؟..آوانتیکا سکوت کرد..سید گفت چی شده؟..تو حالت خوبه؟..آوانتیکا گفت با اشاره تکون دادن سر گفت آره..سید گفت : پس بریم از مهمونیمون لذت ببریم؟..گفت باشه و رفتند..


راشی و تانیا نشسته بودن..ویشال اومد و گفت : ای بابا بیایین شام بخورین دیگه..خواهشاً بیایین شام بخورین..راشی گفت : ای بابا.باشه ویشال شام هم میخوریم..هنوز کلی وقت هست صبر کن بابا..تانیا گفت : بذار اول یه چیزی بنوشیم شام هم میخوریم. چه عجله ایه بابا؟..ویشال گفت : باشه. نخورین..به خدا قسم دیگه واسه شام صداتون نمیکنم..تانیا گفت ای بابا اون چرا از دستمون دلخور شد؟..راشی : آره.تانیا گفت : راستی یه چیزی رو بگو ببینم..ویشال واقعا پسر خوب و بانمکیه.مگه نه؟..منظورم اینه که خوش قیافه هم هستااا..ولی به نظرت یه کم شبیه آقای دوبی تو فیلم «مونسون ودینگ» نیست؟..راشی گفت : من فیلم فلان فلانی رو ندیدم..و ضمناً، اون اصلاً به من نمیخوره..تانیا گفت : اوه. پس بهت نمیخوره!..


میرا درحالی که مست بود و زیر حیدر بود گفت : من آمادگی شو دارم چون من در هم شکسته نیستم..من قوی ام..انقدر قوی ام که میتونم از پسش بربیام..میرا غصه کرد و اشک ریخت گفت باور کن من قوی ام..تو فکر میکنی من در هم شکسته ام؟..نه..نه من در هم شکسته نیستم..میشه به همه بگی من در هم شکسته نیستم؟..حیدر گفت البته..میگم تو در هم شکسته نیستی..میرا خوابش برد..


#صبح


میرا بلند شد..آخخخ سرممم چقدر درد میکنه


حیدر لخت بدون پیراهن جلوی آینه بود لبخند زد..میرا حیدر رو دید..حیدر گفت اولین حس بعد از خماری..هر چی شب خماریت بیشتر باشه ، صحبت هم همونقدر زیباتر میشه..حیدر یه لیوان نوشیدنی داد (پ ن : نمیدونم اسم نوشیدنیه چیه) میرا گفت : اه اه. این دیگه چیه؟..حیدر : بهترین درمان واسه پروندن خماریه..بیا بخور..میرا گفت نه نمیخوام..میرا گفت : تو دقیقاً چرا این مدلی هستی الان؟ خواهش میکنم لباساتو بپوش..حیدر گفت : شما لباس منو بهم بده تا بتونم بپوشمش..میرا یه نگاه به خودش کرد و گفت : دیشب..حیدر ادامه داد : دیشب، شب خیلی زیبایی بود..اولین بار بود در عرض یک شب اسم خودم رو به چند مودل می شنیدم..اوووه حیدر..اووه حیدر..اوووه..میرا حرفشو قطع کرد و گفت خفه شو..گفت لباسای من کجاست؟..حیدر جواب داد : دیشب پاره شون کردی، پرت کردس اینور اونور من چه میدونم..میرا گفت گوش کن..من..من مست بودم..حیدر : پس اینو بخور که بپره..میرا گفت : خواهش میکنم بگو چه اتفاقی افتاد؟..حیدر : همون چیزی که میخواستی اتفاق افتاد دیگه میرا..میرا : میشه دقیقاً بگی چی بود؟..حیدر : میرا یادت نیست دیشب همش چی میگفتی؟..میرا : کیسه خواب؟..حیدر : آره کیسه خواب..میرا دستاشو گذاشت رو سرش و گفت : وایییی نه..حیدر خندید..گفت : خب مگه چیه ما با هم رابطه داشتیم دیگه..میرا : لعنت..لعنت..وای خدای من. چرا هیچی یادم نمیاد؟..واقعاً هیچی..حیدر : این که چیز مهمی نیست من دوباره یادت میندازم. بیخیال..حیدر داشت نزدیک میرا میشد که میرا هلش داد و گفت برو ببینم بابا..حیدر گفت : حداقل داروتو بخور که خماریت بپره


×کپی ممنوع×

کانال تلگرا ما :

 https://telegram.me/Surbhijyt


اینم شات اون قسمت :