♪∞|°SURBHI°|∞♪

♪∞|°SURBHI°|∞♪

سلام من مدیر چنل سوربهی در تلگرام هستم خیلی خوشحال میشم توی کانال تلگرامی من جوین بدین.
♪∞|°SURBHI°|∞♪

♪∞|°SURBHI°|∞♪

سلام من مدیر چنل سوربهی در تلگرام هستم خیلی خوشحال میشم توی کانال تلگرامی من جوین بدین.

خلاصه قسمت اول سریال تنهاییان

این قسمت شروع میشه با ویشال که داره با هدفونی که تو گوششه میگه رفیق این دیجی کیه فرستادی ؟! باللیوود هیچی حالیش نیست میخوای زاکر برگ رو بیار اینجا بخونه بهرحال حال اونم بعد خوردن دو لیوان مشروب پا میشه قر میده....نه نه نه اصلا صوفی موفی نمیخوام این روزا هر خری فکر میکنه بلده صوفی بخونه

چهار بار تو آهنگشون میگن مولا مولا بعد فکر میکنن دارن صوفیانه میخونن

نه داداش صوفیانه نمیخوام نه مولا نه صوفی نه عارفانه.هیچی 

بعد ویشال میره بیرون میبینه دارن آیینه رو میبرن میگه یواش داداش یواش میشکنه بعد دو ثانیه که راه میرن محکم شیشه رو میکوبونن زمین میشکنه


بعد حیدر میاد که داره میره کنار پنجره و میگه:زندگی سفر خیلی طولانیه در سفر طولانی رابطه های شیشه ای ممکنه بشکنه این خورد شیشه ای ها ممکنه تا آخر عمر تو وجودمون باقی بمونه شاید به این تکه شیشه ای های وجودمون میگیم قلب 


قلب آدما ذاتا اینطوریه که نمیخوان تنها بمونه ...دوست داره به یه قلب دیگه متصل بشه هم من..هم تو|نیمه تموم موندیم برای مکمل شدن همش دنبال هم میگردیم  قبلم داره دنبال صدای تو میگرده و تو خواب دنبال قلب تو ...سالهاست دارم دنبالت میگردم...هم منو هم تمهایی هام ....



سیدهاتر؛آشغاله آشغال آشغاله آشغال این سخنرانی های تو کاملا آشغاله حیدر میگه:بیشرف

سیدهاتر:آخه باید تو روز عروسیم همچین سخنرانی غمگین و نحسی رو بخونم؟(!آره) درباره شکستگی قلب و بیچارگی؟!ضمنا اون "مکمل" کوفتی دیگه یعنی چی باا تو نمیتونی یه متن قشنگتر....اصلا اون یارو لودیانایه کیه؟! حیدر:ساحر خان سیدهاتر:آره...بابا تو اون رو هی الگوی زندگیت قرار نده بابا ، یه متن ساده بزار مثلا تورو دیدم و عاشقت شدم...باشه؟! خواهشا دنبال اینهمه مفاهیم عمیق نباش ضمنا خواهشا دیگه این متن توی کلمه هات نباشه فقط لطفادرباره ی "تنهایی ها" نگو باشه؟! حیدر :متن من از طرز تفکرم سرچشمه  میگیره تو به من گفتی برای عروسیم متن بنویس منم نوشتم بقیش دیگه مشکل خودته 

سیدهاتر:بابا من باید کارای عروسی رو انجام بدم بعد باید بشینم متن سخنرانی رو حفظ کنم اونم اینقدره؟!دل و تکه های شکسته و...نمیدونم چی بود؟!

حیدر داشت میرفت که سیدهاتر گفت ؛ کجا؟! حیدر گفت: میرم یه جایی زود بر میگردم 


دخترا نشستن یکی داره موهاشو دست میکنه یکی داره با وسایل های خرید ور میره یکی هم نشسته نگاه میکنه

راشی:چی؟بعدش چی شد؟ تانیا گفت:هیچی دیگه این همون پسر ایتالیایی هست که دوست داشتم خودمو بهش بچسبونم آوانتیکا:خب ...بعدش هم اتفاقی افتاد؟ تانیا:آره دیگه افتاد (سرش رو آورد جلو و گفت)حالت تهوع گرفتمبرا همینه میگن هیچوقت نباید عشق و شراب رو باهم قاطی کنیچون اینجوری پسرای ایتالیایی رو از دست میدی(هیچوقت آدم نمیشه) فکرشو بکن آوانتیکا توی سالگرد ازدواجت تو بغل من یه پسر بچه یک ساله بود بعد میگفت:مامان مامان من غذای ایتالیایی میخوام غذایی که مطعلق به سرزمین پدری |منه راشی:تو چی فکر کردی؟! فکر کردی با این حرفایی که میزنی خیلی باحال به نظر میای؟ تانیا سرشو به اونور و اینور تکون داد و راشی ادامه داد:فراموش کردن فرهنگ کشورمون اصلا هم افتخار و عالی نیست ماهم زندگی داریم احساسات داریم جوونیم ولی بلدیم خودمون رو کنترل کنیم مثل تو نیستیم |بعد میرا(سوربهی)میاد که نشسته تو ماشین و رفته تو فکر و داره تو ذهنش میگه:مامان بابا از وقتی شما رفتین دیگه هیچی برام مهم و جالب نمیاد...از وقتی رفتین میخواستم تنها باشم نمیخوستم کسی منو پیدا کنه اما...اما الان...میخوام یکی منو پیدا کنه...قلبم بهش وصل بشه...مهم ترین آدم باشه ...تو قلبم باشه حسش کنم .....بعد یهو ماشین وایمیسه و میرا به راننده میگه یواش برو داداش راننده میگه چشم ببخشید خانوم .آ.بعد ادامه میده چند ثانیه دیگه گوشیش زنگ میخوره به گوشیش نگاه میکنه میبینه تانیا داره زنگ میزنه گوشیو بر میداره و تانبا میگه اومدی ؟! میرا میگه آره خداروشکر فرود اومدم.  تانیا میگه باشه خوب شد فرود اومدی من دیگه مزاحم نشم میرا:بای تانیا؛ خدانظ

بعد خیدر میاد که خاطراتش رو کنار تاج محل به یاد میاره (خاطراتش با دوستش) و یادش میاره که چجوری خودشو از تاج محل انداخت پایین و میگه؛چرا رفتی رفیق؟ بعد میره

آوانتیکا راشی و تانیا وایسادن کنار هم و دارن میخندن و یه دختر از در میاد تو و مهماندار(ویشال)میگه بفرمایید دختره میگه:نمیدونید حیدر کجاست دارم دنبالش میگردم؟!!!!!! مهماندار میره طرف دخترا و اون دختره عوضی میگه:چی؟ بعد راشی بهش نگاه میکنه میگه این دختره کافر کیه اومده؟نگاه کن انقدر دامنش کوتاهه

بعد ویشال میاد میگه اون اومده حیدر رو ببینه°°°°شما میدونین حیدر کجاست؟! راشی میگه نه ما از کجا بدونیم...بعد راشی نگاه میکنه به دختره میبینه داره نیره سمتشون و میگه نگاه کنین...تانیا یه کلمه هم باهاش حرف نمیزنیا....بعد دختره میاد میگه:ببخشید نگفتین حیدر کجاست؟ راشی میگه:ما نمیدونیم بعد دختره میگه:عجیبه!!!حیدر که گفت شب رو اینجا باشیم ..بعد راشی هر چی تو دهنش نوشابه بود رو ریخت زمین و گفت چی؟؟؟

بعد میرا از در وارد میشه و همه ارو زیرو رو میکنه از کنارش هم حیدر میاد و حیدر با پوزخند به میرا نگاه میکنه و دستشو میبره سمت پاهای میرا ....و میرا سرشو میچرخونه و میگه ببخشید!!! حیدر میگه:عجیبه ها!! دخترا میگن پسرا به حرفشون گوش نمیده ...تابلویی که دستته رو نگاه کن...روی تابلو رو نگاه کرد و روش نوشته بود (یکی منو بلند کنه) میرا میگه نه همچین نیست فقط وایسادم دوستاتن بیان حیدر میخنده و میره

بعد دوستاش با یه عشوه ای میان همدیگرو بغل میکنن بعد همه میرن خوشگذرونی حیدر دستشو گذاشته روی کمر یه دختره و میرقصه که راشی هنگام رقصیدن که اونارو دید یهو گفت دختره رو نگاه داره حیدر رو قورت میده....میرا گفت؛خب بذار قورت بده به ما چه ربطی داره؟زندگی هرکس برلی خودش ربط داره 

|•••••گوشی سیدهاتر زنگ میخوره و بر میداره میبینه "خاله" داره زنگ میزنه گوشیو برمیداره یدونه اوکی میگه و قطع میکنه میره پیش حیدر و میگه؛داداش یه دیقه بیا....حیدر رو از دختره جدا میکنه(بالاخره)

بعد میره با حیدر صحبت میکنه بعد حیدر و دوستاش میرن حیاط و میگن ناسلامتی عروسی دوستمه بیاین یکم خوش بگذرونیم ....که حیدر یه نگاه به سیدهاتر میکنه و پوزخند میزنه و شاتالاااااپ{سیدهاتر افتاد تو آب) و همه رفتن پریدن توی آب ...حیدر. رفت کنار میرا و گفت نمیخوای بری تو آب؟

میرا شگفت زده میشه که حیدر یهو میرا رو برمیداره و میرا با نه نه نه نه گفتن پرت شد تو آب

حیدر خودشم رفت تو آب و داشت میرفت یه سمت دیگه که به میرا گت حالت خوبه؟ که میرا گفت آره....میرا سرشو چرخوند دید اصلا با اون نبوده با یه دختر دیگه بود ...حیدر:خوشحالم حالت خوبه!!!! دختره:هه هه هه حیدر

میرا؛کثافت و میره ...شب شده که میرا داره نقاشی رویاهاشو میکشه یهو پاش به یه کیف پولی خورد و خم شد برداشتش و گفت این مال کیه!؟ و نگاه میکنه میفهمه مال حیدره....میبینه توش مواد هست (یا خداا)بعد میرا یه پوزخند میزنه و پشتشو نگاه میکنه که حیدر داره دنبال کیفش میگرده که توش مواد بود...میاد سمت میرا و میرا بهش میگه؛دنبال چیزی میگردی؟  حیدر؛دارم دنبال دوستم میگردم....حیدر سرشو زیر میز خم کرد و میرا گفت ؛ زیر میز؟ حیدر بهش مشکوک نگاه کرد و گفت؛ کجا گذاشتیش؟ میرا میگه:حتما اسم اول دوستتون از "ک" شروع میشه

حیدر میگه ؛بده

میرا میگه:انگار یادت رفته باید بگی "لطفا"  حیدر؛پسش بده(و یکم مکث میکنه)*لطفا*


و ازش میگیره و میره


مترجم: دوستم : زهرا 

کپی ممنوع


کانال تلگرام ما :

 https://telegram.me/Surbhijyt


اینم شات این قسمت :




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.